ای شهٔ مشرق شده چون آفتاب


وز تو جهان در حد مغرب بتاب

گر همه بر ماه رسد افسرم


هم بتهٔ پای تو باشد سرم

رو تو چو خورشید زمشرق برای


من بسم ، اسکندر مغرب گشای

نا تو به مشرق بوی و من به غرب


حربه خورد هر که دراید به حرب

ور به ملاقات رهی رای تست


افسر من خدمتی پای تست